شکایت هجران

شکایت هجران از ه.ا.سایه(ابتهاج)

زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست

گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

جانم بگير و صحبت جانانه‌ام ببخش

كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست

گم گشته‌ی ديار محبت كجا رود؟

نام حبيب هست و نشان حبيب نيست

عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد

ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست

در كار عشق او كه جهانیش مدعی است

اين شكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست

جانا نصاب حسن تو حد كمال یافت

وین بخت بین كه از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش كن ای سرو خوش خرام

كاین سوز دل به نـاله‌ی هر عندليب نيست

 

آسیمه‌سر از اکبر آزاد

آسیمه سرآسیمه سر رسیدیاز غربت بیابان
دلخسته دیدمت درآوار خیس باران
وا مانده در تبی گنگناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خوددر فصل نا امیدی
در برکهء دو چشمتنه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب راسرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشقهر گز نبرده بودم
پیدا نمیشدی توشاید که مرده بودمپیدا نمیشدی توشاید که مرده بودم
من با تو خو گرفتماز خنده ات شکفتمچشم تو شاعرم بودتا این ترانه گفتمدر خلوت سرایمیک باره پر کشیدیآن گاه ای پرندهبار دگر پریدیدر خلوت سرایمیک باره پر کشیدیآن گاه ای پرندهبار دگر پریدی